بعد از دستگیری، عیسی را به سنهدرین، یک محکمه یهودی، میبرند.[۲۰۲] روایات اناجیل دربارهٔ جزئیات محاکمه او با هم متفاوت هستند.[۲۰۳] در متی، مرقس و لوقا عیسی را به خانه کاهن اعظم قیافا میبرند و عیسی آنجا مورد تمسخر و ضرب و شتم قرار میگیرد. صبح بعد، کاهنان اعظم و علمای دین یهود محکمهای تشکیل داده و عیسی را احضار میکنند.[۲۰۴][۲۰۵][۲۰۶] مطابق یوحنا، اول عیسی را به منزل پدر قیافا و بعد نزد کاهن اعظم میبرند.
در محاکمهها، عیسی به ندرت صحبت میکند، از خود دفاعی نکرده و جوابهای پراکنده و غیرمستقیمی به سوالات کاهنان میدهد که باعث میشود یکی از افسران به او سیلی بزند. در متی، عدم جواب دادن توسط عیسی باعث میشود قیافا از او سؤال کند «جوابی نداری؟»[۲۰۴][۲۰۵][۲۰۶] در مرقس، کاهن اعظم سپس از عیسی میپرسد: «آیا تو مسیح، فرزند خدای متبارک هستی؟» عیسی پاسخ میدهد: «هستم» و بعد پیشگویی میکند که تو آمدن پسر انسان، در دست راست خدای قادر و بر ابرهای آسمان را خواهی دید.[۲] این باعث میشود قیافا گریبان خود را چاک دهد و عیسی را به کفر متهم کند. در متی و لوقا، جواب عیسی مبهمتر است:[۲][۲۰۷] در متی پاسخ میدهد «تو خود چنین گویی» (۲۶:۶۴) و در لوقا «تو میگویی که من هستم.» (۲۲:۷۰)[۲۰۸][۲۰۹]
علمای یهود عیسی را به درگاه پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی، میبرند تا عیسی را برای اتهاماتی نظیر کفر، تحریک مردم به عدم پرداخت مالیات به روم، جادوگری و ادعایش مبنی بر «پادشاه یهود»، پسر انسان و ناجی جهان بودن، محاکمه کند.[۲۰۶] کلمه «پادشاه» در مکالمه میان پیلاطس و عیسی نقشی مرکزی دارد. در یوحنا، عیسی متذکر میشود که پادشاهی من متعلق به این دنیا نیست اما بهطور صریح هم انکار نمیکند که پادشاه یهود است.[۲۱۰][۲۱۱] در لوقا، پونتیوس پیلاطس پس از فهمیدن دربارهٔ جلیلهای بودن عیسی،[۲۱۲][۲۱۳] دستور میدهد او را نزد هیرودیس آنتیپاس ببرند زیرا هیرود حاکم جلیل بود.[۲۱۴] نزد هیرود، عیسی هیچ پاسخی به سوالات او نمیدهد. نتیجتاً، هیرود و سربازانش عیسی را مسخره کرده و با پوشاندن لباسی شاهانه به او تا چون یک پادشاه به نظر برسد، او را دوباره نزد پیلاطس میفرستند.[۲۱۵] پیلاطس بزرگان یهود را فرامیخواند و به آنها اعلام میکند «من این مرد را مجرم نیافتم.»[۲۱۴]
مطابق یکی از سنتهای عید پسح در آن دوره، پیلاطس قرار بود با خواست مردم یکی از زندانیان را آزاد کند. او از جمعیت میخواهد که یکی از بین عیسی و قاتلی به نام باراباس را انتخاب کنند.[۲۱۶] مردم تحت تأثیر ریشسفیدان، درخواست میکنند که باراباس آزاد و عیسی مصلوب شود.[۲۱۷] پیلاطس تقصیرنامهای به زبانهای عبری، لاتین و یونانی مینویسد که بر روی آن نوشته شده بود: «عیسی ناصری، پادشاه یهود» و قرار بود بر صلیب عیسی نصب شود.[۲۱۸] آنگاه عیسی را به سربازان میدهد تا او را مصلوب کنند. آنها تاجی از خار بر سر او میگذارند و به تمسخر «پادشاه یهود» میخوانندش و قبل از اینکه عیسی را برای مصلوب شدن به گلگتا ببرند، او را میزنند.[۲۰۴][۲۰۶][۲۱۹][۲۲۰]