3- آنهایی که مصلوب کردن را دیدند

3- آنهایی که مصلوب کردن را دیدند

در حدود ساعت نه و نیم این صبح جمعه عیسی به صلیب آویخته شد. پیش از ساعت یازده بیش از یک هزار نفر گرد آمده بودند تا این صحنۀ مصلوب شدن فرزند انسان را مشاهده کنند. در سرتاسر این ساعات هراس‌انگیز گروههای بزرگ نادیدنی یک جهان در سکوت به سر بردند، ضمن این که به این پدیدۀ خارق‌العادۀ مرگ آفریننده چشم دوخته بودند که در قالب مخلوق، حتی خفت‌بارترین مرگ یک مجرم محکوم، در حال مردن بود.

در طول مصلوب کردن عیسی مریم، روت، یهودا، یوحنا، سالومه (مادر یوحنا)، و یک گروه از ایمانداران بی‌آلایش زن شامل مریم همسر کلوپا و خواهر مادر عیسی، مریم مجدلیه، و ربکا که زمانی از اهالی سِفوریس بود طی لحظات مختلف در نزدیکی صلیب ایستاده بودند. اینها و سایر دوستان عیسی در حالی که شکیبایی و پایداری عظیم او را مشاهده می‌کردند و به درد و رنج شدید او چشم دوخته بودند، آرامش خود را حفظ نمودند.

بسیاری از رهگذران سرهای خود را تکان می‌دادند، و با سرزنش او می‌گفتند: ”تویی که می‌خواستی معبد را خراب کنی و سه روزه آن را مجدداً بنا کنی، خودت را نجات ده. اگر تو پسر خدایی، چرا از صلیبت پایین نمی‌آیی؟“ به همین ترتیب برخی از حکمرانان یهود او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: ”او دیگران را نجات داد ولی نمی‌تواند خودش را نجات دهد.“ دیگران می‌گفتند: ”اگر تو پادشاه یهود هستی، از صلیب پایین بیا، و ما به تو ایمان خواهیم آورد.“ و سپس آنها او را بیشتر استهزا کردند و گفتند: ”او اطمینان داشت که خداوند او را نجات خواهد داد. او حتی ادعا نمود که پسر خداست — اکنون به او بنگرید — بین دو دزد به صلیب کشیده شده است.“ حتی دو دزد نیز از او خرده گرفته و او را مورد ملامت قرار می‌دادند.

از آنجا که عیسی به طعنه‌های آنان پاسخ نمی‌داد، و چون ظهر هنگام این روز ویژۀ تدارک نزدیک می‌گشت، تا ساعت یازده و نیم بیشتر جمعیت تمسخرگر و استهزا کننده به دنبال کار خود رفته بود، و کمتر از پنجاه نفر در صحنه باقی ماندند. سربازان در حالی که برای نظارۀ طولانی مرگ عیسی استقرار می‌یافتند اکنون برای خوردن ناهار و نوشیدن شراب ارزان و ترش خود آماده می‌شدند. همینطور که آنها شراب خود را می‌آشامیدند، جرعه‌ای به عیسی تعارف کردند و گفتند: ”درود و خوش اقبالی! به پادشاه یهود.“ و از برخورد بردبارانۀ استاد نسبت به استهزا و تمسخرشان شگفت‌زده شدند.

هنگامی که عیسی آنها را در حال خوردن و نوشیدن دید، به پایین به آنها نگاه کرد و گفت: ”من تشنه‌ام.“ هنگامی که فرماندۀ نگهبانان شنید عیسی می‌گوید ”من تشنه‌ام“، قدری شراب را از بطریش برداشت و اسفنج آغشته به شراب را در انتهای یک نیزه قرار داده، آن را به سوی عیسی بالا برد تا او لبهای خشک شده‌اش را تر نماید.

عیسی قصد داشت بدون استفاده از نیروی فوق طبیعی‌اش زندگی کند، و به همین ترتیب برگزید به صورت یک انسان معمولی روی صلیب بمیرد. او به صورت یک انسان زندگی کرده بود، و می‌خواست به صورت یک انسان نیز بمیرد و خواست پدر را به انجام رساند.

2- مصلوب سازی


2- مصلوب سازی

سربازان در ابتدا بازوان استاد را با ریسمان به تیر افقی بستند، و سپس دستان او را به چوب میخکوب کردند. هنگامی که این تیر افقی را روی تیر عمودی بالا بردند، و بعد از این که آن را به طور محکم به تیر عمودی صلیب میخکوب کردند، پاهای او را بستند و با استفاده از یک میخ دراز که هر دو پا را سوراخ کرد به چوب میخکوب کردند. تیر عمودی یک میخ بزرگ داشت که در ارتفاع مناسب نصب شده بود و به صورت گونه‌ای زین برای تحمل وزن بدن به کار گرفته می‌شد. صلیب بلند نبود. پاهای استاد فقط در حدود سه فوت از زمین فاصله داشتند. از این رو او قادر بود تمامی آنچه را که دربارۀ او با تمسخر گفته می‌شد بشنود و می‌توانست به طور آشکار حالت صورت تمامی کسانی را که چنان بی‌فکرانه او را استهزا می‌کردند ببیند. و همچنین آنهایی که حضور داشتند می‌توانستند تمامی آنچه را که عیسی در طول این ساعات شکنجۀ مداوم و مرگ آهسته می‌گفت به آسانی بشنوند.

رسم بود که تمامی لباسهای آنهایی را که بنا بود به صلیب کشیده شوند در می‌آوردند، اما چون یهودیان نسبت به در معرض دید قرار گرفتن بدن لخت انسان بسیار مخالف بودند، رومیها همیشه یک لباس مناسب برای پوشانیدن کمر به پایین برای تمامی اشخاصی که بنا بود در اورشلیم به صلیب کشیده شوند تهیه می‌کردند. از این رو بعد از این که لباسهای عیسی را در آوردند، پیش از این که او را روی صلیب قرار دهند بدین صورت به او جامه پوشانیدند.

مصلوب سازی به این سبب به کار گرفته می‌شد که یک تنبیه رنج‌آور و طولانی انجام شود. گاهی اوقات تا چندین روز قربانی نمی‌مرد. در اورشلیم احساس قابل ملاحظه‌ای بر علیه مصلوب سازی وجود داشت، و اجتماعی از زنان یهودی وجود داشت که همیشه نماینده‌ای به مصلوب سازیها به منظور عرضۀ شراب آمیخته با مواد مخدر به قربانی برای کاهش رنج او می‌فرستادند. اما هنگامی که عیسی این شراب مُسکن را چشید، گر چه بسیار تشنه بود، از نوشیدن آن امتناع کرد. استاد این را برگزید که هشیاری انسانی خود را تا لحظۀ آخر حفظ نماید. او مایل بود که با مرگ ملاقات کند، حتی در این شکل ظالمانه و غیرانسانی، و از طریق تسلیم داوطلبانه به تجربۀ کامل بشری بر آن چیره شود.

پیش از این که عیسی روی صلیبش قرار داده شود، دو دزد روی صلیبهای خود جای داده شده بودند، و در تمامی مدت به جلادان خود دشنام می‌دادند و روی آنها تف می‌انداختند. تنها سخنان عیسی، همینطور که او را به تیر افقی صلیب میخکوب می‌کردند، این بود که ”پدر آنها را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.“ اگر چنین افکاری از جانفشانی مهربانانه محرک اصلی زندگی سراسر خدمت عاری از خودخواهی او نبود نمی‌توانست چنان با بخشندگی و محبت برای جلادانش وساطت کند. ایده‌ها، انگیزه‌ها، و آرزوهای طول عمر به وضوح در یک بحران آشکار می‌شوند.

بعد از این که استاد روی صلیب بالا کشیده شد، فرمانده عنوانی را بر بالای سرش میخکوب کرد که به سه زبان چنین خوانده می‌شد: ”عیسی ناصری — پادشاه یهود.“ یهودیان از این توهین آشکار به شدت خشمگین شدند. اما پیلاطُس به خاطر رفتار گستاخانۀ آنها آزرده خاطر شده بود. او احساس می‌کرد که مرعوب و تحقیر شده است، و به این شیوه دست به انتقامی حقیرانه زد. او می‌توانست بنویسد ”عیسی، یک یاغی.“ اما به خوبی می‌دانست که چگونه این یهودیان اورشلیم حتی از اسم ناصریه هم نفرت داشتند، و مصمم بود آنها را بدین طریق تحقیر کند. او می‌دانست که آنها همچنین با دیدن این که این ناصریِ اعدام شده ”پادشاه یهود“ نامیده شود بسیار خشمگین می‌شوند.

بسیاری از رهبران یهود هنگامی که اطلاع یافتند چگونه پیلاطُس با قرار دادن این برنوشت روی صلیب عیسی در صدد ریشخند کردن آنها بر آمده است با شتاب عازم جلجتا شدند، اما جرأت نکردند سعی در برداشتن آن نمایند زیرا سربازان رومی نگهبانی می‌دادند. این رهبران که قادر نبودند نوشته را بردارند با جمعیت قاطی شدند و حداکثر تلاش خود را به عمل آوردند تا موجب برانگیختن ریشخند و استهزا شوند، که مبادا کسی به نوشته توجه جدی نماید.

یوحنای رسول، با مریم مادر عیسی، روت، و یهودا درست بعد از این که عیسی به موقعیت خود روی صلیب بالا برده شد، و درست در هنگامی که فرمانده داشت عنوان را بالای سر استاد میخکوب می‌کرد، به صحنه وارد شدند. یوحنا تنها نفر در میان یازده حواری بود که مصلوب کردن عیسی را مشاهده نمود، و حتی او نیز در تمامی لحظات حاضر نبود، زیرا بعد از این که او مادر عیسی را به صحنه آورد شتابان به اورشلیم رفت تا مادر خود و دوستان او را بازگرداند.

عیسی با دیدن مادرش در کنار یوحنا و نیز برادر و خواهرش، لبخند زد اما چیزی نگفت. در این اثنا چهار سربازی که به مصلوب ساختن استاد گمارده شده بودند، مطابق رسم، لباسهای او را در میان خود تقسیم کرده بودند، یکی صندلها، یکی دستار، یکی شال کمر، و چهارمی ردا را برداشت. فقط پیراهن یا یک جامۀ بی‌درز باقی ماند که تا نزدیکی زانوها می‌رسید، و باید چهار قسمت می‌شد، اما وقتی سربازان دیدند که چه لباسی غیرعادی بود، تصمیم گرفتند برای آن قرعه‌کشی کنند. عیسی در حالی که آنها لباسهای او را تقسیم می‌کردند به پایین به آنها نگریست، و جماعت نابخرد او را مورد تمسخر قرار دادند.

خوب شد که سربازان رومی لباسهای استاد را تصاحب نمودند. در غیر این صورت، اگر این لباسها به دست پیروان او می‌افتادند، آنها وسوسه می‌شدند به پرستش خرافی یادگار به جا مانده از او دست زنند. استاد مایل بود پیروانش هیچ چیز مادی را به زندگی او در زمین مربوط نسازند. او می‌خواست فقط خاطرۀ یک زندگی بشری را که وقف ایده‌آل والای معنوی تخصیص یافتن به انجام خواست پدر شده است برای نوع بشر باقی گذارد.

در مسیر جلجتا

1- در مسیر جلجتا

سربازان پیش از ترک حیاط کاخ فرماندار تیر افقی صلیب را روی شانه‌های عیسی قرار دادند. رسم بود که مرد محکوم را مجبور کنند تیر افقی را به مکان مصلوب کردن حمل کند. چنین مرد محکومی تمامی صلیب را حمل نمی‌کرد، بلکه فقط این تیر کوتاه‌تر را. قطعات درازتر و عمودی تیر برای سه صلیب از پیش به جلجتا انتقال یافته بودند، و تا هنگام ورود سربازان و زندانیان آنها به طور محکم در زمین کاشته شده بودند.

مطابق رسم فرمانده در پیشاپیش مردم حرکت می‌کرد، و تخته‌های سفید رنگ کوچکی را حمل می‌کرد که اسامی مجرمین و نوع جرمهایی را که به آنها محکوم شده بودند با زغال روی آنها نوشته شده بود. برای دو دزد افسر رومی اطلاعیه‌هایی داشت که اسامی آنها را می‌داد، و زیر آنها یک لغت، ”دزد“، نوشته شده بود. رسم بود که پس از میخکوب کردن قربانی به تیر افقی و افراشتن او در جای خود روی تیر عمودی، این اطلاعیه درست بالای سر مجرم به بالای صلیب میخکوب شود، تا تمامی نظاره‌گران بدانند مرد محکوم به چه جرمی به صلیب کشیده می‌شود. نوشته‌ای که افسر رومی برای نصب روی صلیب عیسی حمل می‌کرد توسط خود پیلاطُس به زبانهای لاتین، یونانی، و آرامی نوشته شده بود، و معنی آن این بود: ”عیسی ناصری — پادشاه یهود.“

برخی از مقامات یهود که هنگام نوشتن این اطلاعیه توسط پیلاطُس هنوز حضور داشتند به شدت بر علیه ”پادشاه یهود“ نامیدن عیسی اعتراض کردند. اما پیلاطُس به آنها یادآوری نمود که این اتهام بخشی از اتهامی است که به محکومیت وی انجامید. وقتی یهودیان دیدند نمی‌توانند پیلاطُس را قانع سازند که تصمیمش را عوض کند، از او خواهش کردند که حداقل نوشته را به این شکل تغییر دهد: ”او گفت،’من پادشاه یهود هستم.‘“ اما پیلاطُس تسلیم ناپذیر بود؛ او نوشته را تغییر نمی‌داد. در برابر تمامی خواهشهای بیشتر فقط پاسخ داد: ”آنچه را نوشته‌ام، نوشته‌ام.“

بر حسب معمول، رسم بود که از طریق طولانی‌ترین راه به جلجتا سفر شود تا تعداد کثیری از مردم بتوانند مجرم محکوم را ببینند، اما در این روز آنها از طریق سرراست‌ترین مسیر به سمت دروازۀ دمشق حرکت کردند، که به سوی شمال از شهر خارج می‌شد، و با دنبال نمودن این جاده به زودی به جلجتا، مکان رسمی مصلوب سازی اورشلیم رسیدند. در آن سوی جلجتا ویلاهای ثروتمندان قرار داشتند، و در سمت دیگر جاده مقبره‌های بسیاری از یهودیان پولدار وجود داشتند.

مصلوب کردن یک شیوۀ یهودی تنبیه نبود. یونانیها و رومیها هر دو این روش اعدام را از فینیقیها یاد گرفتند. حتی هیرودیس با تمامی قساوتش مصلوب کردن را به کار نگرفت. رومیها هرگز یک شهروند رومی را مصلوب نکردند؛ فقط بردگان و مردمان تحت سلطه در معرض این شیوۀ ننگین مرگ قرار می‌گرفتند. در طول محاصرۀ اورشلیم، درست چهل سال بعد از مصلوب کردن عیسی، تمامی جلجتا با هزاران هزار صلیب که هر روزه گلهای سرسبد نژاد یهود روی آنها جان می‌باختند پوشیده گشت. به راستی یک حاصل هولناک از بذر افشانی این روز.

همینطور که صف مرگ در امتداد خیابانهای باریک اورشلیم حرکت می‌کرد، بسیاری از زنان رئوف یهودی که سخنان مسرت‌بخش و شفقت‌آمیز عیسی را شنیده بودند و از زندگی مبتنی بر خدمت مهرآمیز او آگاه بودند، هنگامی که دیدند او را برای چنین مرگ خفت‌باری می‌برند، نتوانستند از اشک ریختن خودداری کنند. همینطور که او از کنار آنها عبور می‌کرد، بسیاری از این زنان گریه و زاری می‌کردند. و هنگامی که برخی از آنان حتی جرأت یافتند پهلو به پهلو او را دنبال کنند، استاد سر خود را به سوی آنها چرخانید و گفت: ”دختران اورشلیم، برای من گریه نکنید، بلکه در عوض برای خودتان و برای فرزندانتان گریه کنید. کار من تقریباً به پایان رسیده است — من به زودی نزد پدرم خواهم رفت — اما لحظات مصائب هولناک برای اورشلیم تازه دارند آغاز می‌شوند. بنگرید، روزهایی می‌آیند که در آنها خواهید گفت: خوشا به حال زنان بی‌اولاد و آنهایی که پستانهایشان هرگز به فرزندانشان شیر نداده است. در آن روزها دعا خواهید کرد که صخره‌های تپه‌ها روی شما بیفتند تا از وحشت فلاکتتان نجات یابید.“

این زنان اورشلیم به راستی در ابراز همدردی برای عیسی شجاع بودند، چرا که نشان دادن احساسات دوستانه برای کسی که برای مصلوب شدن برده می‌شد اکیداً خلاف قانون بود. جمعیت مجاز بود فرد محکوم را تمسخر، استهزا، و ریشخند کند، اما ابراز هیچ گونه حس همدردی مجاز نبود. اگر چه عیسی در این لحظۀ تاریک هنگامی که دوستانش مخفی بودند از ابراز همدردی قدردانی می‌کرد، مایل نبود که این زنان خوش قلب از طریق جرأت در نشان دادن دلسوزی برای او موجب ناخشنودی مسئولان شوند. حتی در چنین لحظه‌ای عیسی کم به خود فکر می‌کرد و فقط به فکر روزگاران هولناک غم‌انگیز آینده برای اورشلیم و تمامی ملت یهود بود.

همینطور که استاد در مسیر رفتن به مصلوب شدن کشان کشان حرکت می‌کرد، بسیار فرسوده شده و تقریباً از توان افتاده بود. او از هنگام شام آخر در منزل ایلیا مرقس نه خوراک داشت و نه آب، و حتی اجازه نیافته بود که از یک لحظه خواب بهره‌مند شود. علاوه بر آن، تا لحظۀ محکومیتش جلسات پی در پی بازپرسی که با زدن خشونت‌آمیز تازیانه، عذاب فیزیکی و از دست دادن خون همراه بود ادامه یافته بود. روی تمامی اینها، اندوه روانی شدید او، فشار حاد روحی او، و یک احساس وحشتناک تنهایی بشری وجود داشت.

مدت کوتاهی پس از عبور از میان دروازه در مسیر خروج از شهر، همینطور که عیسی در حمل تیر افقی صلیب تلو تلو می‌خورد، نیروی فیزیکی او در یک دم از دست رفت، و او زیر وزن بار سنگین خویش به زمین افتاد. سربازها سر او فریاد زدند و به او لگد زدند، اما او نتوانست بلند شود. هنگامی که فرمانده این را دید، چون می‌دانست که عیسی تا آن لحظه چه تحمل کرده بود، به سربازان دستور داد دست بردارند. سپس به رهگذری به نام شمعون از اهالی قیروان دستور داد تیر افقی صلیب را از شانه‌های عیسی بردارد و او را مجبور ساخت آن را برای باقیماندۀ راه به سوی جلجتا حمل کند.

این مرد، شمعون، تمام راه را از قیروان، در شمال آفریقا، آمده بود تا در عید پِسَح شرکت کند. او به همراه سایر قیروانیها درست در خارج از دیوارهای شهر توقف کرده بود و عازم رفتن به مراسم مذهبی معبد در شهر بود که فرماندۀ رومی به او فرمان داد تیر افقی صلیب عیسی را حمل کند. شمعون طی تمامی ساعات مرگ استاد روی صلیب، در آنجا پرسه می‌زد و با بسیاری از دوستان و دشمنان او صحبت می‌کرد. بعد از برخاستن عیسی از مرگ و پیش از ترک اورشلیم، او یک ایماندار شجاع نسبت به بشارت پادشاهی خداوند گردید، و هنگامی که به منزل بازگشت، خانواده‌اش را به ملکوت آسمانی رهنمون گشت. دو پسر او، اسکندر و روفس، آموزگاران بسیار مؤثر بشارت جدید در آفریقا شدند. اما شمعون هرگز پی نبرد که عیسی که وی بارش را حمل می‌کرد و آن معلم یهودی که روزگاری با پسر آسیب دیدۀ او رفتار دوستانه نشان داده بود، یک نفر بودند.

مدت کوتاهی بعد از ساعت نه بود که این گروه مرگ به جلجتا رسید، و سربازان رومی به کار میخکوب کردن دو دزد و پسر انسان به صلیبهای مربوطه‌شان مشغول شدند.

مَرقُس 13

مَرقُس 13هزارۀ نو (NMV)

نشانه‌های پایان عصر حاضر

1. هنگامی که عیسی معبد را ترک می‌کرد، یکی از شاگردانش به او گفت: «استاد، بنگر! چه سنگها و چه بناهای باشکوهی!»

2. امّا عیسی به او فرمود: «همۀ این بناهای بزرگ را می‌بینی؟ بدان که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»

3. و چون عیسی بر کوه زیتون روبه‌روی معبد نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و آندریاس در خلوت از او پرسیدند:

4. «به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ نزدیک شدن زمان تحقق آنها چیست؟»

5. عیسی بدیشان فرمود: «به‌هوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.

6. بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت، ”من همانم“ و بسیاری را گمراه خواهند کرد.

7. چون دربارۀ جنگها می‌شنوید و خبر جنگها به گوشتان می‌رسد، مشوش مشوید. چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرا نرسیده است.

8. قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر بر خواهند خاست. زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد و قحطیها خواهد شد. امّا این تنها به منزلۀ آغاز درد زایمان است.

9. «و امّا شما دربارۀ خودتان به‌هوش باشید، زیرا شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌ها خواهند زد و به‌خاطر من در حضور والیان و پادشاهان خواهید ایستاد تا در برابر آنان شهادت دهید.

10. نخست باید انجیل به همۀ قومها موعظه شود.

11. پس هر گاه شما را گرفتار کنند و به محاکمه کِشند، پیشاپیش نگران نباشید که چه بگویید، بلکه هرآنچه در آن زمان به شما داده شود، آن را بگویید؛ زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روح‌القدس است.

12. برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخاسته، اسباب کشته شدن آنها را فراهم خواهند آورد.

13. همه به‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت؛ امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

14. «امّا چون آن ’مکروهِ ویرانگر‘ را در مکانی که نباید، بر پا ببینید - خواننده دقّت کند - آنگاه آنان که در یهودیه‌اند، به کوهها بگریزند؛

15. و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید و وارد خانه نشود؛

16. و هر که در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.

17. وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!

18. دعا کنید که این وقایع در زمستان روی ندهد.

19. زیرا که در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد داد که مانندش از آغاز عالمی که خدا آفرید تا کنون روی نداده و هرگز نیز روی نخواهد داد.

20. و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی‌کرد، هیچ بشری جان سالم به در نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان، که خودْ آنها را انتخاب کرده، آن روزها را کوتاه کرده است.

21. در آن زمان، اگر کسی به شما گوید: ”بنگر، مسیح اینجاست“، یا ”بنگر، او آنجاست!“ باور مکنید.

22. زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات به ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند.

23. پس هوشیار باشید، زیرا پیشاپیش، همۀ اینها را به شما گفتم.

24. «امّا در آن روزها، پس از آن مصیبت،«”خورشید تاریک خواهد شدو ماه دیگر نور نخواهد افشاند.

25. ستارگان از آسمان فرو خواهند ریختو نیروهای آسمان به‌لرزه در خواهند آمد.“

26. آنگاه مردم پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابرها می‌آید.

27. او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگانش را از چهار گوشۀ جهان، از کرانهای زمین تا کرانهای آسمان، گرد هم خواهد آورد.

28. «حال، از درخت انجیر این درس را فرا گیرید: به محض اینکه شاخه‌های آن جوانه زده، برگ می‌دهد، درمی‌یابید که تابستان نزدیک است.

29. به همین گونه، هر گاه بینید که این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است.

30. آمین، به شما می‌گویم که تا این همه روی ندهد، این نسل نخواهد گذشت.

31. آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.

انتظار برای بازگشت مسیح

32. «هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.

33. پس بیدار و هوشیار باشید، زیرا نمی‌دانید آن زمان کِی فرا می‌رسد.

34. همچون کسی است که به سفر رفته و به هنگام عزیمت، خادمانش را به ادارۀ خانۀ خود گماشته باشد، و به هر یک وظیفه‌ای خاص سپرده و به دربان نیز دستور داده باشد که بیدار بماند.

35. پس شما نیز بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید صاحبخانه کی خواهد آمد، شب یا نیمه‌شب، به هنگام بانگ خروس یا در سپیده‌دم.

36. مبادا که او ناگهان بیاید و شما را در خواب بیند.

37. آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!»